3 ـ موفقیت یعنی به کارگیریی استعدادها و تواناییها:
تا به حال برای حد و حدود استعداد و قدرت انسان مطلبی نوشته نشده و شاید از این به بعد هم نوشته نشود، چرا که برای تواناییهای انسان حد و حدودی متصور نیست و بهترین سند برای این ادعا این است در وجود انسانها تواناییها و استعدادهای نامحدود و بیمقداری، قرار داده شده است. امّا سؤال مهم این است چرا با این همه توانایی و استعداد باز هم برخی جملهی«نمیتوانم موفق شوم»را به کار میگیرند. یا«نمیتوانم از عهدهی چند کتاب انگشت شمار برآیم» ، یا«نمیتوانم از این مانع ناچیز عبور کنم». یا فکر میکنم نتوانم از فلان آزمون یا مصاحبه موفق بیرون آیم و ...
پاسخ این سؤال را باید کسانی بدهند که آن نمیتوانمها را به کار میگیرند. ولی یک جواب کوچکهم من میدهم،
آنهایی که می گویند نمی توانم ناتوان نیستند بلکه تواناییهای خودشان را نمیشناسند.
4 ـ پیروزی یعنی هدف مند زندگی کردن:
برخیها از دید روان شناسی، پیروزی و موفقیت را داشتن هدف مناسب و رسیدن به آن تعریف میکنند. البته میتوان اهداف را از چندین بعد طبقهبندی نمود مثل اهداف مناسب، اهداف خیالی، اهداف بسیار بزرگ، اهداف ناچیز و بسیار کوچک و ... لازم است این نکته را فراموش نکنید گاهاً بیهدفی بسیار شایستهتر از داشتن اهداف خیالی و بسیار بزرگ است. چون در حالت بیهدفی هر چند پیروزی نیست ولی اراده و اعتماد به نفس و عزت نفس انسان به اندازه موقعیتی که در آن، اهداف بسیار بزرگی که شخص ناتوان در رسیدن به آن است، آسیب نمیبیند.
اهداف متناسب با توان، استعداد، موقعیت، محدودیتها و شرایط زندگیتان در نظر بگیرید و خود را در مسیر رسیدن به آنها قرار دهید.
اهداف را به سه دسته تقسیم میشوندکه عبارتند از: اهداف غائی، اهداف میانی و اهداف فعلی یا کوتاه مدت و انسان موفق آن است که برای رسیدن به اهداف خود از هر سه استفاده نماید.
برای مثال موفقیت آزمون یک هدف غائی است که فرد برای رسیدن به آن، اهداف میان مدتی در نظر میگیرد مثلاً:
در آزمونهای آزمایشی شرکت میکند.
برنامههای سه ماهه یا چند ماهه برای خود تدوین میکند.
در صورت نیاز از کلاسهای تقویتی استفاده میکند.
تحت نظر یک مرکز مشاورهی مورد اعتماد به حل مشکلات روحی و روانی احتمالی خود میپردازد.
در نهایت برای رسیدن به اهداف میان مدت، لازم است اهداف کوتاه مدت و آنی در نظر گرفته شود. مانند مراجعه به مراکز مشاوره، ثبت نام در کنکور آزمایشی و شرکت در آزمونهای آنها، اجرای برنامههای روزانه و هفتگی، شرکت در کلاسهای کلاسهای تقویتی و مطالعه دروس ، داشتن برنامه روزانه و اجرای آن.
بنابراین با تدوین اهداف (کوتاه مدت ) فرد میتواند به اهداف میان مدت دست یافته و بالاخره بعد از دست یافتن به «اهداف میانی» او به هدف غائی خود خواهد رسید.
5 ـ پیروزی یعنی داشتن رفتارهای مسئولانه و قبول مسئولیت:
مسئولانه رفتار کردن یعنی نسبت ندادن عواقب و نتایج اعمال و رفتارهای خود به عوامل بیرونی و دیگران. انسانهای موفق علل و عوامل موفقیتها و شکستهایشان را میشناسند. موفقیتهایشان را که خودشان عاملاش بودهاند به دیگران و عوامل بیرونی نسبت نمیدهند. و برعکس مسئولیت شکستها و ضعفهایشان را هم میپذیرند.
از طرف دیگر قبول مسئولیت یعنی فرار نکردن از قبول برخی امور، زیر بار برخی کارها و فشارهای ناشی از آن رفتن و شانه خالی نکردن از وظایف زندگی و سختیهای زندگی، انسانهای موفق در خودشان احساس برتری و اقتدار دارند و این احساس را از طریق قبول مسئولیتها، درگیری با زندگی و عهدهدار شدن وظایف و انجام آنها در زندگی و مشاهدهی موفقیتها و عواقب تلاشهای خود و ... به دست آوردهاند. پس شما هم برای رسیدن به پیروزی بهتر است عهدهدار وظایف و نقشها و مسئولیتها و پذیرش سختیهای آنها باشید.
6 ـ پیروزی یعنی محبت کردن، صمیمیت و هم کاری و دوستی با دیگران:
انسان در زندگیاش جدا از دیگران در نظر گرفته نمیشود. هر چند در خیلی از تصمیمات زندگی ممکن است فرد احساس کند، فقط تلاشهای فردی و پشت کارش باعث رسیدن به اهدافاش خواهد شد. امّا در این تلاش چگونگی ارتباط با دیگران، افراد خانواده، دوستان و فامیل و حتی همهی مردم که به نوعی با آنها ارتباط داریم، نقش بهسزایی دارند.
در محیط خانه، کتاب خانه یا در هر محیطی که شما برای رسیدن به موفقیت تلاش میکنید حضور دیگران، صدایدیگران میتواند سه نوع احساس را ایجاد کند.
1 ـ احساس خوشایند (شادی، لذت، خنده، رضایت و ...).
2 ـ احساس ناخوشایند (نفرت، خشم، عصبانیت، ناراحتی و ...).
3 ـحالت خنثی و بیاثر.
بوجود آمدن احساسهای ناخوشایند از انرژی روانی، دقت و تمرکز و شادابی شما در فعالیت میکاهد و برعکس احساسهای خوشایند به انرژی روانیتان میافزاید و در نهایت روی فعالیتهای شما اثر مثبت میگذارد.
پس بهتر است با دیگران رابطه صمیمانه و دوستانه برقرار کنید و محبت و روحیهی همکاری را ایجاد کنید و اگر نمیتوانید یا نمیخواهید حداقل از عکس آن بپرهیزید.
برای این کار شما نیاز به یک خانه تکانی عاطفی و روانی دارید، سعی کنید تمام ناراحتیها، عقدهها و دلخوریها و عصبانیتهای خودتان را در مورد تمام انسانها از دل و حافظهیتان پاک کنید. و این کار را در درجهی اوّل به خاطر آرامش خودتان انجام دهید و در درجهی دوّم به خاطر دیگران و برای بهبود روابط خود با دیگران. که آن هم در نهایت به خودتان باز میگردد.
انسانهای موفق از این طریق توانستهاند از هدر رفتن بسیاری از انرژیهای روانی خود جلوگیری کنند و با دلی آرام و روحیهای سرشار از شادی و لذت و رضایت به تلاش پر موفقشان ادامه دهند.
7 ـ انسانهای پیروز زندگی پویادارند:
پویا بودن یعنی علاقه و شور و اشتیاق در کل وجود انسان، برخی از انسانها در تمام امورات زندگیشان اشتیاق و علاقه و شور و نشاط را دارند، هیچکاری را با سستی و حالتهای کسالت و بیمیلی شروع نمیکنند، عشق به همه چیز دارند. حتی از سادهترین فعالیت زندگی مثل نگاه کردن یا راه رفتن یا آب خوردن یا ... گرفته تا پیچیدهترین فعالیت زندگی مثل مطالعه، تفکر و ... را طوری انجام میدهند مثل این که تشنهی انجام آن هستند.
در این ارتباط شعار زندگی انسانهای پیروزمند این است،
یا کاری را انجام نده و یا اگر آن را انجام دادی با تمام وجود و با شوق و علاقه و با جدیت و نشاط کامل انجام بده.
لذت روانی انسان از زندگی و امورات زندگی در مقابل غلبه بر خستگی و احساس نارضایتی از زندگی و فعالیتهای روزمره و تلاشها به این اصل یعنی زندگی پویا وابسته است. پس هر کاری را که شروع میکنید، هر تصمیمی را که اتخاذ نمودهاید، هر مسیری را که شروع کردهاید، خلاصه هر فعالیت و کاری حتی امورات بسیار جزئی را که میخواهید انجام دهید، آن چنان قدم بردارید، که گویی تشنهی آن هستید و با تمام وجود به آن علاقه دارید و به آن عشق میورزید.
8 ـ زندگی توأم با برنامه:
داشتن برنامه یعنی تزریق نظم به زندگی، یعنی استفاده به جا و درستاز اوقات، یعنی استفاده حداکثر از حداقل زمان و اوقات در زندگی، یعنی رهایی از هر چه پیشآید خوش آیدها، یعنی نتیجه گرفتن از تلاشها، یعنی رهایی از سرزنشهای خود، یعنی رهایی از پوچی و بیهدفی و سرگردانی و ...
البته وجود برنامه یا برنامهریزی در زندگی مفهوماش این نیست که انسان مانند یک ابزار خود را اسیر یک برنامه یا برگ کاغذ تحت عنوان برنامه نماید و بر اساس ساعات و دقایق تعیین شده در آن حرکت کند.
برنامه یعنی اندیشهی قبل از عملوآگاهانه و بر اساس یکسری اهداف، عمل کردن است.
برنامهریزی یعنی هر کاری را در جای خود و به موقع انجام دادن و تقسیم زمان به تمام فعالیتهای روزمره و مورد دلخواه و مورد نیاز. و فدا نکردن یک فعالیت مثل مطالعه یا تفریح به یک فعالیت دیگر مانند خواب.
انسانهای پیروز وقتی صبح بر میخیزند تا شب میدانند چند ساعت ورزش دارند، چند مدت مطالعه و چقدر فعالیت شغلی و چه میزان خواب و قدم زدن و ... و میدانند چه فعالیتهایی را در آن روز باید انجام دهند. و اوقات از دست رفتهی شان را به حداقل میرسانند و اگر نیاز نداشته باشند و ضرورتی نباشد، به دوستشان هم زنگ نمیزنند، از خانه بیهدف بیرون نمیآیند، درِ خانه کسی را بدون دلیل نمیزنند و سرگردان در خیابان و پارک آنها را نمیتوان دید و اگر هم در خیابان یا در پارک قدم میزنند دلیلی بر آن دارند، آن هم رفع یک نیاز یا رفع خستگی و لذت بردن از زندگی و محیط و ایجاد تنوع در زندگی و آن هم در حد معقول خواهد بود.
پس اگر طالب پیروزی هستید:
خود را از سرگردانی برهانید و نظم را در زندگی ایجاد کنید.
9 ـ برخورد مناسب با شکستها در زندگی:
در ارتباط با شکستها در زندگی به چند نکتهی مهم باید توجه داشت:
اول ـشکست از زندگی انسان جدا شدنی و حذف شدنی نیست. حتی میتوان ادعا نمود که شکست و خطا و اشتباه برای انسان یک امر طبیعی بوده و جزئی از زندگی انسان است.
دوم ـوقتی شکستها وجود دارند پس میتوان از آنها درس گرفت تجربه کسب نمود، آنها را به حداقل رسانید و از تکرار آنها جلوگیری نمود.
سوم ـاین که انسانها با شکستهایشان برخوردهای متفاوتی دارند. برخی از انسانها از شکست عبرت میگیرند و همان شکست نیرو و انگیزهای را در فرد برای جبران آن و کسب پیروزیهای بزرگتر ایجاد میکند. این قبیل افراد هراسی از شکست ندارند، هیچ وقت تسلیم آنها نمیشوند. و ذرهای ناامیدی و یأس را در خود ایجاد نمیکنند. امّا بر عکس برخی از انسانها واکنش ناامیدی و یأس و کنارهگیری و تسلیم را پیشهی خود میسازند و از تلاش و جبران آن باز میمانند.
باید توجه داشت که خیلی از شکستها زائیدهی خود انسان نیست. هیچ فردی عمداً نمیخواهد شکست بخورد. گاهاً شرایط و موقعیتها و کمبودها و محدودیتها و موانع بیرونی باعث شکست انسان میشود. البته خیلی از شکستها هم ممکن است به خود فرد بازگردند. لذا بهترین عکسالعمل در برابر شکستهای زندگی پس از عادی دانستن آنها، ریشهیابی و تأمل درباره چرائی آن است.
ریشهیابی و یا بررسی چرائیها به خاطر سرزنش خود نیست بلکه به خاطر تلاش برای جبران و پیشگیری از تکرار نشدن آنهاست.
پس این مطلب را فراموش نکنید، پیروزی بدون شکست معنا و مفهومی ندارد، پس تلاش کنید و از شکستها نهراسید و آنها را خوب تحلیل کنید و واکنش مناسب با آنها داشته باشید، مطمئناً پیروزی از آن شماست.
10 ـ مثبت نگری را پیشهی خود سازید:
مثبت نگری یعنی یک تلاش آگاهانه و ارادی در جهت تشخیص و درک زیباییها و قوتها در خود و محیط پیرامون خود. در مقابل آن بدبینی قرار دارد که افراد گرفتار به آن از تمام عالم تنها بدیها و ضعفها و کاستیها را میبینند. البته در کنار این دو واقعبینی و دید انتقادی (در مفهوم صحیح آن) نیز وجود دارد که خیلی پسندیده است.
یکی از آفتهای مهم در دوره نوجوانی و جوانی حساسیت فرد نسبت به معایب و کاستیهای خود و محیط زندگی و بزرگ نمودن آنها و مقایسهی آنها با قوتها و امتیازات دیگران در همان زمینه میباشد.
خودتان را وقتی تماشا میکنید، به یک محیط و تصویر و اثر که نظری میافکنید یا میاندیشید در درجهی اوّل زیباییها را ببینید و به دنبال قوتها و زیباییهای آن باشید. مطمئناً تغییر مثبت آن را در جسم و درون خود خواهید دید.
پس هرچه زودتر تصمیم بگیرید، اگر میخواهید پیروزمند شوید.
زیبا شناس و زیبا نگر باشید.
11 ـ از خودتان شناخت درستی داشته باشید:
انسانهای پیروز از خودشان تعریف درستی دارند و قوتها و ضعفها و معایب خودشان را به طور واقعبینانه میشناسند. از استعدادها و تواناییهای خود شناخت صحیحی دارند. در زمینههایی که ضعف دارند بر اساس این خودشناسی تصمیم نمیگیرند و وارد نمیشوند و اگر وارد شدند با احتیاط کامل وارد میشوند و قدم بر میدارند. در رابطه با دیگران به ویژه در برابر انتقادهای سازندهی آنها مقاومت ندارند. چون ممکن است برخی از صفات و ویژگیهایمان را دیگران بدانند و ما خودمان از آنها غافل باشیم.
12 ـ انسانهای موفق از عزت نفس یا خود ارزیابی مثبت برخوردارند:
برای رسیدن به این وضعیت، انسانهای موفق از برتریها و امتیازات خودشان شناخت دارند. و شما هم اگر میخواهید به آن برسید کافی است با خودتان دوست شوید و با خود آشتی کرده و دست از دشمنی و کینه نسبت به خود بردارید و خودتان را از محکمهی ناعادلانه خودتان نجات دهید. علاوه بر آن راههای زیر میتواند شما را در رسیدن به عزت نفس بالا یاری دهد:
ـ فهرستی از توانمندیها و ویژگیهای خود تهیه کنید.
ـ خود را با دیگران کمتر مقایسه کنید. به ویژه ضعف خود را با قوت دیگران مقایسه نکنید.
ـ این مطلب را بپذیرید که هر انسان ضعفی دارد و قوتی.
ـ به سر و وضع و آراستگی ظاهر خود به طور شایسته و مناسب برسید.
ـ از دیگران بخواهید قوتها و امتیازات و برتریهای شما را برایتان بگویند.
ـ و ...
13 ـ روش اسنادی (نسب دادن) خودتان را خوب بشناسید و از آنها به طور شایسته استفاده کنید:
منظور از اسنادها، این است که هر فرد موفقیتها، شکستها و نتایج تلاشهایش را به عوامل مختلف نسبت میدهد. ممکن است فردی موفقیت خودش را به شانس خوب و شکستاش را به بد شانسی نسبت دهد و یا ممکن است دیگری به عوامل محیط، دیگران نسبت دهد و برخی هم به لیاقت و شایستگی خودشان یا برعکس به بیلیاقتی و ناتوانی خودشان. شما از کدام دسته هستید؟ عوامل اسنادی یا اسنادها به دو دسته کلی بیرونی و درونی تقسیم میشوند. در عوامل بیرونی دیگران، افراد خانواده، دوستان، اقبال و شانس و شرایط جوی و محیطی و طبیعی و موانع و تسهیل کنندههای بیرونی قرار دارند. و در عوامل درونی لیاقت، توانایی، تلاش و پشت کار، تعقل و تصمیمگیری درست و برعکس بیلیاقتی و ناتوانی و بیتفاوتی و تنبلی و ... که به خود فرد مربوط میشوند قرار دارند.
انسان موفق به دلیل خودشناسی قوی و در نظر گرفتن سایر صفات از این اسنادها به نحو شایسته استفاده میکنند. موفقیتهایی را که در سایه تلاش و زحمت و پشت کار فراوان و با تدبیر خودشان و ... به دست آوردهاند آنها را به دیگران و شانس و اقبال و ... نسبت نمیدهند و از این طریق احساس اقتدار و لیاقت و شایستگی را در خودشان تقویت میکنند. و در مقابل افراد پیروزمند شکستهایشان را که ناشی از عوامل بیرونی و شرایط و موانع اجتماعی است به خودشان و به بیلیاقتیشان نسبت نمیدهند. پس اسنادها را در مورد خودتان خوب بشناسید و از آنها به طور معقول و واقعبینانه استفاده کنید.
14 ـ پیروزمندان برای کارها و تصمیمات خودشان دلایل و انگیزههای محکمی دارند:
انسانهای موفق ارزش و اعتبار والای موفقیتها و تلاشهای خودشان را با محرکها و علل کوچک مثل رقابت با همسالان، همچشمی با فامیل، زهر چشم دادن به دیگران، اثبات توانایی خود به دیگران، مورد تشویق قرار گرفتن از سوی دیگران و گریز از تنبیه دیگران و ... معامله نمیکنند. چرا که تلاشهایشان را در درجهی اوّل به خاطر خودشان و اهداف متعالیشان و رسیدن به کمال و رسیدن به جایی که باید برسند و ... انجام میدهند و در درجات بعدی برخی محرکها را در نظر میگیرند.
فرض کنید داوطلب وکالت تمام سعی و تلاش خود را به کار میگیرد تا قبول شود چون همکلاسی اش سال گذشته قبول شده، یا پدر و مادرش پافشاری میکنند که قبول شود، یا قول خرید دفتر، اتومبیل و ... در قبال قبولیاش داده شده است. هرچند اینها هم عوامل اثر گذار هستند ولی بیانصافی است که لذت درونی و فردی داوطلب و اهداف متعالیاش را از قبول شدن در دانشگاه و رشته مورد دلخواه و رشد و تکاملاش، صرفاً با عواملجزئی و بیرونی یاد شده معامله شود. پس برای تمام فعالیتها و تلاشهای خودتان در درجهی اول انگیزه و چرایی محکم و اصولی داشته باشید تا موفقیتتان تضمین گردد.
15 ـ انسانهای پیروزمند به موفقیت و پیروزیشان امیدوار و خوشبین بودهاند:
سعی کنید آیندهی موفق و درخشان را در مورد اهداف و تلاشهای خودتان، از قبل حس کنید و آنها را لمس کنید. از احساسات یأس و ناامیدی، ترس و دودلی نسبت به خود و آیندهیتان، خود را دور سازید چرا که این احساسات مانع تلاشها و فعالیتهای شما هستند. تنبلی و سستی و احساس خستگی را در شما تداعی خواهند نمود.
16 ـ انسانهای پیروزمند از توانستن و خواستن خوب بهره میگیرند:
بسیاری از موفقیتها و شکستهای انسانها به تصویر ذهنی هر فرد از خودش باز میگردد. کسانی که تصورات ذهنی مانند ناتوانی، ناشایست بودن، بیلیاقت بودن از خود دارند، دنبال بسیاری از تصمیمات و تلاشهایی که در صورت انجامشان موفقیت در انتظارشان بوده، نمیروند. یکی از این تصویرهای ذهنی توانستن است که نیروی مضاعفی در دارندهی خود ایجاد میکند و او را به سمت پیروزی هدایت میکند و دیگری هم خواستن است که انگیزه بسیار قوی برای تلاشها و موفقیتهاست. پس این نکته را در نظر داشته باشید که میتوانید پس باید بخواهید. در این ارتباط یک چرخه یا دور توانستن در دو بعد مثبت و منفی و یک چرخه یا دور خواستن در دو بعد مثبت و منفی مطرح میشود که در صفحه بعد ترسیم شده است. سعی کنید دور خواستن و توانستن خودتان را با موارد پیشنهادی تطبیق دهید.
انسانهای موفق در تمام تصمیمات و موفقیتهایشان خودشان را در دور لازم توانستن و خواستن قرار داده و میدهند. و از دور باطل هر کدام از آنها پیشگیری میکنند. پس میتوان ادعا نمود توانستن و خواستن مناسب مساوی است با پیروزی.
17 ـ انسانهای موفق رانندهی اتومبیل زندگیشان هستند نه مسافر آن:
برخی از انسانها سوار اتومبیل زندگیشان هستند که فرمان و کنترل آنرا در اختیار ندارند. و در این فرایند، زندگی آنها را به هر جایی که خودش میخواهد میرساند چه موفقیت چه شکست. امّا برعکس برخی از انسانها (پیروزمندان) پشت فرمان اتومبیل زندگیشان هستند و خودشان زندگی خود را به سمت موفقیت هدایت میکنند. و جهت حرکت آنرا از سمت تاریکی و دستاندازها و شکستها باز میدارند.
در این اصل پیروزی یعنی خود رهبری، خود جهت دهندگی، کنترل بر رفتارها و حرکت زندگی خود و در کل هدفمند زندگی کردن و رهایی از وابستگیها در کنار استفاده از اصل مشورت در زندگی. و داشتن برنامه و برنامهریزی در زندگی. در نظر گرفتن خواستههای معقول و مشخص کردن اولویتها و حرکت در سمت رسیدن به اهداف و نزدیکی به کمال و رشد و ترقی.
18 ـ پیروزمندان به پیروزیشان ایمان داشته و دارند:
چون انسانهای موفق خواستهاند و توانستهاند و به خواستهها و تواناییهای خود باور و اعتقاد درونی و قلبی داشتهاند و در نهایت بر اساس آن خواستهها و توانستهها و بر مبنای آن باورها و ایمان به پیروزی به موفقیتها هم رسیدهاند.
19 ـ انسانهای موفق عادتهای غلطشان را شناسایی میکنند و سعی میکنند آنها را از بین ببرند:
هر نوع عادتی، وابستگی است و وابستگی هم نشانهی ضعف و ناتوانی است. در عادت و وابستگی انسان در اختیار مورد یا موارد عادت قرار میگیرد در حالی که انسان موفق شرایط را در اختیار خود دارد نه این که خود را در اختیار آن قرار دهد.
عادتهای کوچک مثل عادت به خواب در ساعت خاص، عادت به نوشیدن چای در زمان خاص، عادت به کشیدن سیگار یا هر نوع عادت در زندگی اگر ادامه یابد، ضعف و ناتوانی را در انسان درونی میکند. پس سعی کنید خودتان را تسلیم یک سری شرایط نکنید و هر چیز را در اختیار خود داشته باشید تا از این طریق احساس اقتدار، برتری و لیاقت را در خود پرورش دهید و بر اساس توان اراده و اعتماد به نفس به زندگی پیروزمندانه ادامه دهید.
با آرزوی موفقیت شما : امیر علی جلیلی